معنی زبان باستانی مردم هندوستان
حل جدول
سانسکریت
زبان کهن مردم هندوستان
سانسکریت
زبان باستانی
آرامی
زبان کهن هندوستان
سانسکریت
زبان مردم بنگلادش
بنگالی
زبان مردم تایلند
تای
لغت نامه دهخدا
هندوستان. [هَِ] (اِخ) هند. هندستان. کشور هند:
خورد خواهد شاهد و شاه فلک محروروار
آن همه کافور کز هندوستان افشانده اند.
خاقانی.
پیل آمد از هندوستان، آورده طوطی بیکران
اینک به صحرا بی نشان طوطی است مانا ریخته.
خاقانی.
از نظاره موی را جانی که هر مویی مرا
طوطی گویاست کز هندوستان آورده ام.
خاقانی.
مدتی از نیل خم آسمان
نیل گری کرد به هندوستان.
نظامی.
آن شنیدستی که در هندوستان
دید دانایی گروهی دوستان.
مولوی.
رجوع به هند شود.
واژه پیشنهادی
مالایی
زبان مردم ایران
فارسی
زبان مردم بنگلادش
بنگالی
زبان مردم پاکستان
اردو
زبان مردم تایلند
تای
زبان مردم ترکمنستان
ترکمنی
زبان مردم سوریه
عربی
زبان مردم باسک
باسکی یا اسکارا
معادل ابجد
1444